کد مطلب:2760 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:358

فرقه های خوراج
خوارج به ده ها فرقه منشعب شده اند و درباره تعیین فرقه های اصلی آنها اختلاف نظر وجود دارد.(16) در اینجا پنج فرقه كه به نظر می رسد از دیگران مهمتر بوده و بقیه فرقه ها از آنها انشعاب یافته اند مطرح می شوند.

1. محكمة الاءولی : اینان همان گروهی هستند كه در جنگ صفین در مقابل امام علی علیه السلام قرار گرفتند و چون حكمیت را انكار كردند و شعارشان ((لاحكم الا لله )) بود به آنها ((محكمه )) گویند و چون نخستین گروهی بودند كه چنین اعتقادی داشتند، ((محكمة الاءولی )) نامیده می شوند. به این گروه از آن رو كه در حروراء، یكی از قرای كوفه ، اجتماع كردند، ((حروریه )) نیز می گویند.

البته این گروه را نمی توان فرقه ای در عرض دیگر فرق قرار داد بلكه آنان در واقع خوارج اولیه و اصلی هستند كه بقیه فرق خوارج از آنها پدید آمدند.

محكمه ، تحكیم انسانها را گناه و هرگونه گناه را باعث كفر می دانند. آنان وجود امام و حاكم را واجب نمی دانند و معتقدند كه آزاد بودن و قریشی بودن از شرایط امام نیست . نخستین كسی كه از سوی این گروه به امامت و رهبری برگزیده شد، عبدالله بن وهب الراسبی بود. محكمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در این مسیر به قتل و غارت مسلمانها پرداختند. امام علی علیه السلام در حروراء و نیز نهروان با آنها احتجاج كرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صریح امام در نهروان هشت هزار تن توبه كردند و بقیه كه چهار هزار تن بودند به رهبری عبدالله بن وهب ، آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه این افراد را به هلاكت رساندند و تنها نه تن از آنها باقی ماندند كه به نواحی مختلفی چون یمن و عمان متواری شدند و در آن نواحی به ترویج آرا و عقاید خود پرداختند. در زمان معاویه و دیگر حاكمان بنی امیه گروههایی با تفكرات محكمه نخستین بر حاكمان بنی امیه خروج كردند. این قیامها ادامه داشت تا اینكه نخستین انشعاب در میان خوارج رخ داد و ((ازارقه )) پدید آمدند.(17)

2. ازارقه : این گروه پیروان ابوراشد نافع بن الازرق (م 65 هجری ) هستند. نافع نخستین كسی بود كه با ابداع برخی آرای خاص باعث تفرقه و انشعاب در میان خوارج گردید.(18) ازراقه بیش از دیگران در تبدیل شدن خوراج به یك گروه مذهبی و كلامی و نه صرفا سیاسی ، نقش داشتند.(19) در عین حال ، ازارقه از لحاظ سیاسی و نظامی و نیز تعدا پیروان و سپاهیان از دیگر فرقه های خوارج قویتر و پرنفوذتر بودند. نافع در زمانی كه عبدالله بن زبیر قیام كرده بود و بر مناطقی از جمله بخشهایی از ایران تسلط یافته بود، از بصره به سمت اهواز حركت كرد و اهواز، فارس ، كرمان و نواحی اطراف را به تصرف در آورد. آنها به رهبری نافع مدتها با سپاهیان ابن زبیر و امویین جنگیدند تا اینكه ابن زبیر، یكی از فرماندهان خود را به نام مهلب بن ابی صفره با بیست هزار تن ، از بصره به جنگ آنها فرستاد. مهلب نوزده سال با ازارقه جنگید كه مدتی از سوی ابن زبیر و مدتی نیز از سوی حجاج و در زمان حكومت عبد الملك بن مروان بود. او در یكی از جنگها نافع را كشت و سپس با ایجاد اختلاف در سپاه ازارقه ، آنان را به كلی نابود كرد. (20)

در این گروه به تدریج عقایدی پیدا شد كه گاه به سختی و جانب افراط می گرایید.

عمده ترین معتقدات این گروه عبارت است از:

1- ازراقه مخالفان خود را مشرك و كافر می دانستند 7 در حالی كه خوارج اولیه آنان را تنها كافر می پنداشتند.

2- قاعدین خوارج ، یعنی آن دسته از خوارج كه همراه ازراقه جنگ نمی كردند كافر و مشرك هستند.

3- اطفال مشركان (مخالفان ازراقه ) نیز مشركند.

4- كشتن مشركان یعنی مخالفان ازراقه و زنان و اطفال آنها مباح است .

5- همه مشركان از جمله اطفال تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند.

6- انجام هر گناهی ، اعم از گناه كبیره یا صغیره باعث كفر و شرك می شود.

7- خداوند می تواند كسی را به پیامبری برگزیده كه قبل از نبوت كافر بوده و یا پس ااز نبوت كافر خواهد شد.

8- تقیه در گفتار و كردار جایز نیست .(21)

3. نجدات یا نجدیه : این فرقه پیروان نجدة بن عامر حنفی (م 69 هجری ) به شمار می روند. در ابتدا نجدة ابن عامر با سپاه خویش در یمامه قصد پیوستن به سپاه خوارج بصره به رهبری نافع بن ازرق را داشت . در این میان ، نافع آرای خاص خود را ابراز كرد و قاعدین خوارج را مانند دیگر مسلمانها كافر و مشرك دانست و قتل آنها و زنان و فرزندانشان را مباح شمرد. پس از واقعه ، گروهی از یاران نافع از او جدا شدند و به سمت یمامه حركت كردند. ابن عامر به استقبال آنها شتافت و از آرای جدید نافع آگاه شد و با او مخالفت ورزید. سپس گروه انشعابی ازارقه به همراه خوارج یمامه با نجدة بن عامر بیعت كردند و بدین ترتیب نجدات متولد گشتند. این گروه به ((عاذریه )) نیز معروف اند، زیرا ویژگی اعتقادی آنها این است كه جاهل به فروع دین را معذور می دانند. این گروه در مجموع عقاید معتدلی داشته اند و از افراط گری خوارج تا حدودی خود را كنار داشته اند. آرای این فرقه :

1. اگر كسی گناه كوچكی انجام داد و بر آن اصرار ورزید و آن را تكرار كرد مشرك است ولی اگر كسی مرتكب گناهان بزرگی چون زنا، سرقت و شرب خمر گردید و بر آن اصرار نكرد مسلمان است . بنابراین تنها گناهانی كه شخص بر آنها اصرار ورزید موجب كفر و شكر است .

2. مردم و جامعه نیازی به رهبری و امام ندارد و فقط لازم است انصاف را رعایت كنند و اگر این كار به وجود امام توقف پیدا كرد، تعیین امام لازم است .

3. تقیه در گفتار و كردار جایز است .

4. قتل اطفال مخالفان جایز نیست

5. قاعدین خوارج معذورند.

نجدات به زودی به خاطر اختلافات درونی دچار انشعاباتی شدند و رهبر یكی از همین گروههای انشعابی ، نجدة بن عامر را از پای در آورد. (22)

4. صفریه : به پیروان زیاد بن الاصفر گفته می شود. اشعری معتقد است كه فرقه های اصلی خوارج چهار فرقه ازارقه ، اباضیه ، نجدیه و صفریه هستند و بقیه فرقه ها از صفریه منشعب شده اند. این گروه كشتن اطفال و زنان مخالفان خود را جایز نمی دانند. درباره كافر و مشرك بودن گناهكار سه نظریه در میان این گروه پدید آمد و باعث پیدایش سه فرقه فرعی گردید. برخی از آنها، مانند ازارقه ، انجام هر گناهی را باعث كفر و شرك می دانند. برخی دیگر معتقدند اگر كسی مرتكب گناهی چون زنا و سرقت شود كه حد شرعی دارد آن شخص زانی یا سارق نامیده می شود نه كافر؛ كافر تنها به كسی گفته می شود كه گناهی چون ترك نماز را كه حد شرعی ندارد انجام دهد.

پاره ای دیگر كسی را كه به واسطه گناهش از طرف حاكم شرع محكوم به حد شرعی شده باشد كافر می دانند. (23)

5.اباضیه : مؤ سس این فرقه عبدالله بن اباض (م . 86 ه‍ق )است . برخی برآن اند كه عبدالله رهبر سیاسی این گروه بوده است و رهبری علمی و دینی بر عهده جابر بن زیدالعمانی می باشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤ سس فراقه ازارقه ) همراهی می كرد اما پس از مطلع شدن از آرای افراطی از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمد خروج كرد و سپاه مروان در محلی به نام تباله با او جنگید. جابر بن زید از سران اباضی مذهب و از همین قبیله اند. از این رو تبلیغ جابر در عمان مؤ ثر واقع شد و بسیاری از مردم آن دیار، مذهب اباضی را پذیرفتند. ظاهرا هم زمان با انحلال حكومت بنی امیه در سال 132 هجری جلندی بن مسعود موفق شد تا حكومت اباضی را در عمان تاءسیس كند. اما به زودی سفاح خلیفه عباسی سپاهی به عمان فرستاد و حكومت جلندی را در سال 134 هجری از میان برداشت . پس از مدتی اباضیه بار دیگر در عمان حاكمیت یافتند و این وضعیت حدود صد سال ادامه داشت تا اینكه در میان اباضیه اختلافاتی رخ داد و پس از آن سپاهی از سوی معتضد عباسی به عمان حمله كرد و بار دیگر حكومت اباضیه را برچید اما عقیده بیشتر مردم همچنان اباضی باقی ماند.(24)

اباضیه معتدل ترین فرقه خوارج و تنها فرقه باقیمانده از آنان هستند كه امروزه در كشور عمان و مناطقی از شمال آفریقا حضور دارند. خاندان سلطنتی كنونی عمان نیز اباضی مذهب هستند و از همان قبیله اند.

شهرستانی مهمترین عقاید اباضیه را در خصوص مساءله ایمان و كفر به این شرح می نگارد:

1. مرتكبین كبیره مؤ من نیستند؛ بلكه كافرند.

2. كفر مرتكبین كبیره از نوع كفر نعمت است ، نه كفر ملت و دین .

3. مرتكبین كبیره موحدند، نه مشرك زیرا خدای یكتا را قبول دارند.

4. مناكحه و موارثه با مرتكبین كبیره جایز است و قتل آنها جایز نیست ، مگر اینكه جنگی در میان باشد.(25)